رنگ

در گفتگو درباره ترکیب بندی، تاکنون فقط بر حسب آن رنگ نمادین، که سیاه خوانده می شود، اندیشیده ایم. عکاسی سیاه و سفید،«تحریف» و یا به عبارت دیگر «تجرید» است. و همه ارزش ها در آن قلب می شوند؛ از این رو امکان گزینش باقی می ماند.

عکاسی رنگی مسائلی با خود همراه می آورد که حل آنها امروزه {اوایل دهه پنجاه} دشوار است، و به دلیل پیچیدگی و رشد نایافتگی نسبی آن، حتی آگاهی به برخی از آن مسائل از پیش، مشکل است. در حال حاضر، امولوسیون های فیلم رنگی هنوز حساسیت اندکی دارند. در نتیجه، عکاسانی که رنگی کار می کنند مایل اند خود را به موضوع های بی حرکت قانع سازند؛ و یا اینکه از نور مصنوعی خیلی شدید استفاده کنند. حساسیت اندک فیلم رنگی، عمق کانونی در میدان دید را در مورد عکسبرداری از فاصله نسبتا نزدیک کاهش می دهد؛  و این محدودیت اغلب سبب می شود که ترکیب بندی سنگین و تار بشود. مهم تر از این، پس زمینه های محو و تیره در عکس های رنگی، آشکارا ناخوشایند است.

عکس های رنگی بصورت اسلاید، گاه کاملا رضایت بخش به نظر می آیند. اما در آن حال، گراورساز غلبه می یابد؛ و تفاهم کامل با گراورساز در این کار همانقدر مطلوب خواهد بود که در کار لیتوگرافی. سرانجام، جوهر و کاغذ مطرح است که  هر دو می توانند به صورتی تغییر پذیر عمل کنند. یک عکس رنگی که در مجله یا نشریه ای نیمه لوکس چاپ شده باشد، گاه احساس کالبد شکافی سرهم بندی شده ای را ایجاد می کند.

درست است که چاپ رنگی عکس ها و اسناد تا حالا هم تا حدی به وفاداری به اصل دست یافته است، اما وقتی که رنگ گامی به پیش بر می دارد تا حیات واقعی پیدا کند، موضوع دیگری است. ما تازه دوران کودکی عکاسی رنگی را می گذرانیم. اما این حرف به آن معنی نیست که نباید توجه بیشتری به این مسئله مبذول داریم، یا منتظر شویم فیلم رنگی کامل و بی عیبی_همراه با استعداد لازم برای استفاده از آن_ به دامان ما بیفتد. باید همواره بکوشیم روش خود را در این کار کشف کنیم.

گرچه به دشواری می توان پیش بینی کرد که عکاسی رنگی در گزارش مصور دقیقا چگونه می خواهد گسترش یابد، ولی گویا معلوم است که برخورد ذهنی و تلقی متفاوتی از آنچه درخور سیاه و سفید است لازم دارد. من شخصا تا حدی نگران آنم که این عامل جدید و بغرنج، به دستاورد زندگی و حرکت، که اغلب به وسیله سیاه و سفید به دست می آید، زیانی وارد آورد.

برای آنکه واقعا بتوانیم در زمینه عکاسی رنگی به خلاقیت برسیم، باید رنگ ها را جرح و تعدیل کنیم، و بدین سان به آزادی بیان در چارچوب قوانینی دست یابیم که توسط امپرسیونیست ها تدوین شده و حتی یک عکاس هم نمی تواند کنارشان بگذارد( مثلا قانون تضاد متقارن، که یعنی هر رنگی می خواهد فضای کناری خود را با رنگ مکملش توام سازد؛ و اگر دور رنگمایه حاوی رنگی باشند که در هردو مشترک باشد، آن رنگ مشترک با کنار هم قرار گرفتن آن دو رنگمایه رقیق تر می شود؛ اینکه دو رنگ مکمل در کنار هم بر هر دو تاکید می کنند، اما اگر باهم مخلوط شوند یکدیگر را خنثی می کنند؛ و غیره.) آوردن رنگ طبیعت در فضای گسترده چاپی، یک رشته مسائل بسیار پیچیده را مطرح می کند. از نظر چشم، برخی رنگ ها پیشروی می کنند و برخی عقب می نشینند. بنابراین ما باید بتوانیم روابط میان رنگ ها را تنظیم کنیم، زیرا رنگ هایی که در طبیعت خود را در عمق فضا جای می دهند، مدعی جایگذاری متفاوتی روی سطح صاف اند؛ خواه گستره مسطح نقاشی باشد و خواه عکس.

مشکلات کار عکاسی فوری دقیقا آن است که ما نمی توانیم حرکت موضوع را کنترل کنیم؛ و در گزارش همراه با عکس رنگی، مشکل واقعی آن است که قادر به کنترل فعل و انفعال رنگ های داخل موضوع نیستیم. افزودن بر فهرست مشکلات ساده است، اما تردیدی نیست که تکامل عکاسی وابسته تکامل تکنیک آن است.

ادامه دارد…