درود بر همراهان عزیز
سال 1931 که بیست و دو ساله بودم به آفریقا رفتم. در ساحل عاج دوربین کوچکی خریدم که تا آن وقت شبیه اش را هیچ جا ندیده بودم ، و بعد از آن هم ندیدم. این دوربین ساخت کارخانه فرانسوی کروس بود و فیلمی که به آن میخورد به اندازه فیلم های 35 میلی متری امروزی منهای سوراخ های حاشیه اش بود. حدود یک سال با آن عکس گرفتم. بعد که به فرانسه برگشتم و فیلم ها را ظاهر کردم _ امکانات این کار در آنجا فراهم نبود چون بیشتر مدت در آن یک سال را تنها میان بیشه ها و جنگل ها سر کرده بودم _ متوجه شدم که رطوبت به دوربین نفوذ کرده و همه عکس هایم به نقش های سوپر ایمپوز شده ای شبیه جلبک های عظیم مزین شده اند.
من در آفریقا به نوعی تب مالاریا مبتلا شده بودم و حالا باید خودم را معالجه می کردم. رفتم مارسی. با مستمری ناچیزی سرکردم و با لذت فراوان مشغول کار شدم . تازه لایکا را کشف کرده بودم. لایکا امتداد چشمم شد و از آن به بعد دیگر هیچ وقت از آن جدا نشده ام. تمام روز در خیابان پرسه می زدم و هیجان شدیدی در وجودم احساس می کردم ؛ تصمیم گرفتم زندگی را «شکار» کنم ؛ می خواستم زندگی را در جریان زندگی کردن حفظ کنم. بیش از هر چیز آرزو داشتم در محدوده یک عکس واحد ، کُنه موقعیتی را که در برابر چشمانم نمودار می شد ضبط کنم.
فکر گزارش مصور ، یعنی نقل گزارشی با یک سلسله عکس ، در آن موقع هیچ به ذهنم خطور نکرده بود . بعد ها با مشاهده کار همکارانم و دیدن مجلات مصور ، چیز های بیشتری در اینباره یاد گرفتم. در واقع ، در جریان کار کردن با آنها بود که تهیه گزارش به وسیله دوربین ، و تهیه عکس_گزارش را سرانجام ذره ذره یاد گرفتم.
من خیلی مسافرت کرده ام ، اما هنوز نمی دانم چطور باید مسافرت کرد. من دوست دارم وقتم را به سیر و سیاهت بگذرانم ، و در فاصله سفر از کشوری به کشور دیگر ، چیز هایی را که دیده ام مرور و جمع بندی کنم. وقتی وارد کشور دیگری می شوم تقریبا احساس می کنم برای همیشه آنجا ماندگار خواهم شد و باید موافق شرایط آن کشور زندگی کنم. هیچ وقت نتوانستم جهانگرد بشوم.
سال 1947 به اتفاق چهار عکاس دیگر که به طور آزاد کار می کردند شرکت تعاونی مان را به نام «ماگنوم فتوز » تاسیس کردیم. این شرکت تعاونی ، گزارش های مصور را میان مجلات کشور های مختلف توزیع می کند.
از زمانی که نگاه کردن از طریق نمایاب (ویزور) را شروع کردم ، بیست و پنج سال می گذرد . اما من هنوز خودم را آماتور میدانم. گرچه دیگر ناشی نیستم.
ثبت ديدگاه