درود بر همراهان عزیز
مقدمه “لحظه قطعی” (1952)
«فکر کردن باید قبل و بعد از عکس گرفتن باشد ، و نه ضمن آن . موفقیت عکاس به میزان فرهنگ عمومی شخص بستگی دارد . بیش از هر چیز ، از تدابیر مصنوعی که خلاق زندگی است باید ترسید .»
من هم مثل خیلی از پسر بچه ها با یک دوربین مکعب مستطیل که روز های تعطیل با آن عکس یادگاری میگرفتم ، وارد دنیای عکاسی شدم . حتی در کودکی آرزو داشتم نقاشی کنم ، که این کار را روز های پنجشنبه و یکشنبه ، روز های تعطیل هفتگی مدارس در فرانسه ، انجام میدادم . بتدریج سعی کردم راه های مختلف بازی با دوربین را کشف کنم . اما از لحظه ای که استفاده از دوربین و فکر کردن در این باره را شروع کردم ، عکس های یادگاری روز های تعطیل و عکس های لوس دوستانم را کنار گذاشتم . جدی شدم . رایحه ای را احساس میکردم ، و مشغول بوییدن آن شده بودم.
بعد سینما مطرح شد . از بعضی فیلم های خوب یاد گرفتم چطور نگاه کنم و ببینم . «اسرار نیویورک» با شرکت پرل وایت ، فیلم های عظیم دیوید وارک گریفیث ، «شکوفه های پژمرده» ؛ اولین فیلم های اشتروهایم : «حرص» ؛ «پوتمکین» ساخته آیزنشتاین ؛ و «ژان دارک» از کارل درایر ، چیز هایی بودند که سخت روی من اثر گذاشتند.
بعد با عکاسانی آشنا شدم که تعدادی از عکس های آتژه را داشتند . این ها را آثار برجسته ای دیدم و این شد که خودم هم سه پایه و پارچه سیاه و یک دوربین سه در چهار اینچ با روکش چوب گردوی صیقلی خریدم . این دوربین به جای بندان (شاتر) ، روی عدسی اش درپوشی داشت که وقتی میخواستم نور به فیلم بخورد ، آن را برمیداشتم و دوباره سرجایش میگذاشتم ؛ که این جزء آخر ، البته ، ستیز من با جهان ایستا را محدود می کرد. بنظرم می آمد که سایر وسایل عکاسی ، یا خیلی پیچیده اند و یا آماتوری هستند و در این موقع ، با بی اعتنایی نسبت به آنها ، فکر میکردم خودم را وقف هنر کرده ام.
بعد توی تشک ظهور در لابراتوری که داشتم ، به ظاهر کردن این هنر خود پرداختم . و متوجه شدم که همه کاره بودن در عکاسی ، کلی سرگرم کننده و مفرح است. در مورد چاپ عکس چیزی نمیدانستم ، و کمترین اطلاعی در اینباره نداشتم که با بعضی انواع کاغذ ، عکس کم تضاد می توان چاپ کرد و با بعضی دیگر عکس های دارای تضاد شدید . البته هر وقت هم که عکس هایم روی کاغذ درست از آب در نمی آمدند بشدت عصبانی می شدم ، اما چندان اهمیتی به این چیز ها نمی دادم .
ثبت ديدگاه