با تن دادن به خطر ساده انگاری بیش از حد، نوع سومی از تصویرگرایی_مکتب انتزاعی_ مقلدان نقاشی انتزاعی، عکاسان نقش های ناب، چارچوب شکسته پنجره، یا رنگ تجزیه شده را نیز مطرح می کنم. و فکر می کنم این دیگر آخرینش باشد.
آن ها فعلا به موندریان، نقاش بزرگ هلندی، شباهت خواهند داشت. اخیرا کار عده ای را نیز دیده ام که در آینده جکسون پولاک خواهند شد. اما به جای پاشیدن رنگ بر بوم، ممکن است نومیدانه به خراشیدن امولسیون از کاغذ یا پاشیدن هیپو روی عکس متوسل شوند. هرچیزی ممکن است.
چرا من به این مسئله می اندیشم؟ زیرا اگر بر اثر افزایش میزان این نوع کار ها، پیشرفت و بهبود لازم در وسایل مورد نیاز کار ما کند شود، که سخت نیازمند آنیم، روی من و سایر عکاسان تاثیر خواهند داشت. به این دلیل است که باید با تصویر گراها مجادله کنم. آنها کسانی اند که موضوع هایی را انتخاب می کنند که در محدوده های ابتدایی ابزار عقب مانده امروزی براحتی قابل بیان اند.
از اینجا، به زمینه گسترده کار آماتوری، و سرانجام به عکاسان جدی می رسم. از جنبه مثبت قضیه، بازار آماتوری امکان رشد و تکامل رسانه دموکراتیک عظیمی را فراهم می کند_ عکاسی به وسیله عده بسیار و برای عده بسیار؛ که همچنین منبع بالقوه ای برای رشد و تکامل عکاسان حرفه ای است. این امکان بالقوه، خاک غنی کشت ناشده ای است، اما اگر سیل تصویرگرایی بر آن جاری شود فرسوده خواهد شد. آماتورها از تصویر گراها تقلید می کنند زیرا این نوع کار، کمترین مقاومتی بر نمی انگیزد، و با اسراف در مصرف فیلم و کاغذ و دوربین های ارزان، موجبات شادی کارخانه داران را فراهم می کنند. نتیجه، نوعی «عکاسی تولید انبوه» است که از لحاظ موضوع محدود، و از لحاظ بینش مبتذل است.
اما عکاس جدی، مرد فراموش شده ای است. او سخت نیازمند پیشرفت های وسیع در همه جهت ها و در تمامی عرصه عکاسی است. در زمان و مکانی پویا زندگی می کند، و با دوربین های مدل T و وسایل حساس غیر مرسوم کار می کند. عکاسی به خودی خود در خلا نایستاده است؛ از سویی به کارخانه های تولید وسایل، و از سوی دیگر به توزیع کننده های محصولات آنها، یعنی ناشران و سردبیران و بازرگانان و مدیران موزه ها و مردم عادی، وابسته است. تنها زمانی عکاس می تواند پا روی پای خود بیندازد و استراحت کند که آنها وظایفشان را بدرستی انجام دهند. ما از وسایل مان این انتظار را داریم: بگذارید ساختاری به خوبی محتوای زندگی واقعی اطرافمان داشته باشند. به منظور آزادی بیشتر در دیدن، نیازمند تسهیلات بیشتری هستیم. و به سر دبیران و ناشرانی نیاز داریم که در فهم عکاسی بکوشند و به وظایفشان در ارتقای سطح فرهنگ عامه کشورمان، که ما، عشاق این سرزمین، به واسطه امکانات عظیمش بدان ایمان داریم، عمل کنند. ما به برخورد خلاق تولید کننده، توزیع کننده و مصرف کننده نیاز داریم.
میل دارم گفته ای از گوته را که ضمن بحث درباره شاعر دیگری بر زبان آورده است نقل کنم. گوته گفت:« بی تردید او استعداد بی نظیری بود، اما به بیماری همه گیر امروز _ذهنیت انفعالی_ دچار است و من از مداوای او خشنود خواهم شد.» مگر همین واژه خلاقیت به معنی ساختن و ابتکار و تولید و اقدام، و نه انفعال نیست؟ عکاسی زنده می سازد، خراب نمی کند. شان انسان را ندا در می دهد. عکاسی زنده بینش مثبت دارد؛ سرود زندگی را سر می دهد و نه مرگ را.
ثبت ديدگاه